دلقک دیوانه

دلقک دیوانه

دل نوشته های یک دلقک دیوانه
دلقک دیوانه

دلقک دیوانه

دل نوشته های یک دلقک دیوانه

زندگی در آن (قاعده ی فریم ها)

سلام سلام سلام

*

نمیدونم اصلا کسی اینا رو میخونه یا نه

من که برای دل خودم می نویسم و برای کسی که با خوندن اینا حس خوب صالح بودن/شدن بهش دست میده

با این حال، مینویسم...

*

چند وقتیه که اوضاع و احوال عجیب شده

مسائل ی برام بوجود اومده که دیگه مثل قدیم فکر کردن و حل کردنشون ساده نیست

حتی جواب مطلق نمیشه براشون پیدا کرد؛ یا حداقل هنوز خودم نتونستم پیدا کنم

انگار که اصلا جواب مطلقی براشون وجود نداره

میخوام درباره ی این جور مسائل بنویسم

مسائلی که دیگه بحث و بررسیشون در حدود آدمای عادی دور و برمون نیست

حتی در حد آدمای خاص دور  و برمون نیست

فقط یه آدما خیلی خاصی هستن که بتونن کمک کنن تا به پاسخ این مسائل "نزدیک" بشی یا حداقل در مسیر کشف پاسخ قرار بگیری

در نهایت خودتی و خودت و خودت و بازهم خودت که باید بری دنبال راه حل

اما چیزی که جدیدا بهش فکر میکنم اینه که شاید اصلا این مسائل، "پاسخ دار" نیستن؛

یعنی اصلا بوجود اومدن تا پاسخی نداشته باشن؛

چیزی یا کسی نیست که با اضافه شدن به این مسائل، باعث بشه که حل بشن

*

میدونید چی میگم؟!

مسائلی که "هستن که باشن"

شاید بشه بخش هایی از اون ها رو جدا کرد و  شاید بشه اون اجزاء رو حل کرد و به جواب رسوند و تمام؛

اما وجود اصلی مسئله هنوز باقی میمونه

جالبه نه؟ خیلی جالبه! (ب.ن.)

انگار که هیچ وقت از دستشون خلاص نمیشیم!

آره 

اومدیم تا چنین مسائلی رو داشته باشیم

البته میتونیم هم نداشته باشیم...

*

الان دیگه فکر کنم وقتشه چند تا مثال بزنم؛

همش رو هوا بود حرفام!

این مسائل برای خودم به چند دسته تقسیم میشن؛

یکی از چالش برانگیزترین هاشون که دیگه واقعا نمیشه ازش فرار کرد، مسائل "اقتصادی" هستن

یکی دیگه مسئله ی به اشتراک گذاشتن زندگیه؛

این یکیو هم شاید فکر کنید میشه که ازش فرار کرد و بیخیالش شد؛

مثلا میشه تا آخر عمر مجرد باقی موند؛

میشه فقط بخش کوچیکی از زندگی رو با یه آدم یا آدمای خاصی به اشتراک گذاشت (دوست هامون)؛

و حتی میشه کلا با کسی وارد هیچ رابطه ای نشد!

ولی خب این فقط در حالتی امکان پذیره که بریم تو جنگل یا دریا یا به طور کلی یه جای دور از تمام انسان ها، تنهای تنها زندگی کنیم!

پس میشه از این مسئله فرار کرد ولی در صورت داشتن یک زندگی اونجوری؛

که میتونه زندگی باحالی باشه!

خلاصه

این دوتا مسئله، مثالای خوبی هستن برای صحبتم؛

چون تا آخرین لحظات زندگی هم باهاشون درگیریم

مراحل مختلف دارن،

سخت و آسون میشن؛

ولی تموم نمیشن!

به قول  Ralph Waldo Emerson :

“Life is a journey, not a destination.”

*

نمیخوام بگم زندگی همین مسائله؛

چون به چنین چیزی هنوز معتقد نیستم

اما

فکر میکنم این مسائل "بودنشون" اهمیت داره و "رویارویی" ما با اونا هست که مهمه نه "پاسخشون"؛

هر جور که باهاشون روبرو بشیم، به مرحله های بعدی میریم  که شکل های مختلفی داره

و باز هم باید با اون مراحل روبرو بشیم

و باز هم مرحله ی بعدی و بعدی و بعدی...

چیزی به نام "شکست" یا "پیروزی" تو این رویارویی وجود نداره؛

چیزی به نام عملکرد "درست"یا "غلط" وجود نداره؛

فقط داریم با عملکردمون در برابر مسائل و چالش های مختلف، مسیر آیندمون رو تعیین میکنیم

تعیین میکنیم که چالش های بعدیمون چیا باشن

تعیین میکنیم که مسیرمون در لحظه ی بعد، چه شکلی باشه

فقط همین

اونوقت برای اینکه به یک شکل خاص از مسیر برسیم (هدف)،

یه سری دستورالعمل بوجود میاریم برای خودمون؛

تو ذهن خودمون؛

بعدش اگر غیر از اون دستورالعمل، کاری کنیم،

میگیم کارمون "غلط" بوده؛

اگر مسیرمون در لحظه ی بعدی، همون مسیری که توذهنمون میخواستیم نبود،

میگیم "شکست"خوردیم"؛

*

و بازهم:

جالبه!

خودمون یه مسیر درست میکنیم،

خودمون در برابر چالش های روبرومون یه عملکردی رو نشون میدیم،

و خودمون هم  در برابر نتیجه ی عملکرد خودمون! ،

خودمون رو محکوم به "شکست" میکنیم!

دیگه واقعا جالبه!

به هرکسی که اینا رو بگید، خندش میگیره!

میتونید آزمایش کنید!

برید به یه نفر بگید:

"من یه کاری رو انجام میدم ولی دوست دارم اون کار پیامد نداشته باشه!"

به هر کسی بگید، میگه:

"مگه میشه یه کاری پیامد نداشته باشه؟!"

حتی فکر کردن ماها که به نظر میاد اصلا پیامدی نداره!، داره تو مغزمون و فکرمون "تغییر" ایجاد میکنه!

*

خلاصه اینکه توی برخورد با فریم های زندگیتون،

هر عملکردی که داشته باشید،

شکل فریم بعدی زندگیتون رو مشخص میکنه؛

اگر میخواید  فریم بعدی زندگیتون به شکل A باشه،

باید عملکرد مربوط به A شدن رو انجام بدید؛

اگر عملکردتون مربوط به شکل B بود،

فریم بعدی به شکل  B خواهد بود؛

خب عملکردتون این پیامد رو داشته،

اگه نمیخواستید چنین پیامدی رو،

باید عملکرد متفاوتی می داشتید؛

باید مسئولیت پیامد های عملکرد های خودتون رو بر عهده بگیرید!

*

در نهایت

بجای اینکه همش بخواید به فریم انتهایی (پاسخ مسائل) یا  فریم ابتدایی (دلیل بوجود اومدن مسئله) فکر کنید،

فقط به سه تا  فریم فکر کنید

فریم قبلی، فریم کنونی،  فریم بعدی

و فکر کنید برای اینکه از فریم کنونی که شامل "پیامد های فریم قبلی  +  چالش های جدید" میشه، به  فریم بعدی برید، باید چه عملکردی رو انجام بدید،

و بعد اون عملکرد رو انجام بدید!

تمام

نظرات 1 + ارسال نظر
Suki جمعه 14 اردیبهشت 1397 ساعت 01:08

من میخونم ادامه بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد