دلقک دیوانه

دلقک دیوانه

دل نوشته های یک دلقک دیوانه
دلقک دیوانه

دلقک دیوانه

دل نوشته های یک دلقک دیوانه

این داستان، توکل!

سلام

نمیدونم لحنم چقدر برای نوشتن توی یه وبلاگ مناسبه!

ولی خب منم دیگه! سبک و رسم  رسوم و اینا، خیلی برام مهم نیست!


ما که پر از ماجرا و داستانیم!

این دفعه با داستان توکل در خدمت شما دوستان عزیز هستیم :)))

 اگه بخوام یهویی درباره ی چیزی که تو سرمه بنویسم، باید بگم:

"تا حالا انقدر احساس ضعیف بودن در برابر الله رو نداشتم!"


یعنی قشنگ ضعیف ها!


واقعا ذهن و عقل ما چقدر گنجایش داره؟

چقدر قابلیت اینو داریم که فریم های بعدی رو پیش بینی  کنیم؟

چقدر از عوامل موثر توی شکل گرفتن فریم  های بعدی (حتی یه دونه فریم)  رو میتونیم توی ذهنمون بیاریم و اثراتشون رو در نظر بگیریم؟

شما فرض کنید!

یه بازی شطرنج رو نمیتونیم تا چند حرکت بعدشو تو ذهنمون تجسم کنیم! (حتی اگه خیلی هم هنرهای تجسمیمون عالی باشه!)

اصلا شطرنج رو بیخیال! اون رو میگیم خیلی سخته!

یه بازی ساده ی X-O رو هم نمیشه همه ی حالت هاش رو در نظر گرفت!

حالا بیایم تو همین زندگی خودمون

قبلا گفتم که هر حرکتی، فریم بعدی رو رقم میزنه؛

اما الان یکم دیدگاهم تفاوت پیدا کرده!

الان به نظرم باید بگم که هر حرکتی، فریم بعدی رو تحت تاثیر قرار میده!


یعنی رسما ما فقط یه " موثر بودن " هستیم!

میدونید یعنی چی؟

دو تا نکته پیدا میشه اینجا:


اول اینکه کارایی که ما انجام میدیم، تضمین کننده ی یک خروجی خاص نیستن؛ به عبارت دیگه، از اونجایی که عوامل غیر از کارای ما خیلی خیلی زیاد هستن در حالی که ما بهشون توجه نکردیم ( و در حقیقت اصلا نمیتونیم که به همشون توجه کنیم! ) ، خروجی ای که داریم ( همون فریم بعدی )، لزوما اون فریمی نیست که ما به عنوان خروجی کارمون پیش بینی کردیم. در نتیجه همیشه باید حواسمون باشه که فکر نکنیم قراره حتما یک توالی پیش بینی شده از فریم هارو در پیش داشته باشیم بلکه ما هر کاری که انجام دادیم تا به فریم مطلوب دست پیدا کنیم، با تقریب خوب یا کاملا افتضاحی نتیجه ی مطلوب رو میده بهمون!


دوم اینکه با توجه به اینکه کارای ما از "تعیین کننده بودن" به "موثر بودن" رسیده، باید برای اینکه اطمینان بیشتری داشته باشیم از تحقق فریم مطلوب، نهایت تلاشی که از دستمون بر میاد رو در هر فریم انجام بدیم. این مثل مثال یه ماشینه که بازدهی کمی داره؛ حالا برای اینکه بتونیم مقدار خروجی مطلوبمون رو از این ماشین بگیریم، باید ورودی خیلی بیشتری بهش اعمال کنیم. یعنی اگر میخوایم که به یه فریم مطلوب برسیم، باید فکر کنیم بیشترین اثری که میتونیم روی داستان بذاریم که با طی کردن یه سلسله از فریم ها، به فریم مطلوب خودمون برسیم (یا به تقریب خوبی از اون برسیم) و احتمال رسیدن به فریم مطلوب رو بالا ببریم، چه اثریه، چه کارا و تلاشاییه؟ و بعدش در سریع ترین زمان ممکن، با نهایت توانمون تلاش کنیم که اون اثرات رو بذاریم تا فریما راهشونو به سمت "مطلوب" ما کج کنن!


القصه...!

این فکرا اومد تو ذهنم...

یهویی دیدم یکم آشنا میزنه مفاهیمش!

آهااااااا....!

"توکل"